بازدید : مرتبه
تاریخ : چهارشنبه 89/3/5
گفت:
من چه در وهم وجودم ،چه عدم دل تنگم
از عدم تا به وجود آمده ام دل تنگم
راز گُل کردن من،خون جگر خوردن بود
از در آمیختن شادی و غم دل تنگم
“خوشه ای از ملکوت ِ تو مرا دور انداخت
من هنوز از سفر باغ ارم دل تنگم”
گرچه بخشید گناه پدرم آدم را
به گناهان نبخشوده قسم دل تنگم
حال در خوف و رجا رو به تو برمیگردم
دوقدم دلهره دارم، دو قدم دلتنگم
نشد از یاد برم خاطره دوری را
گرچه امروز رسیدیم به هم، دل تنگم!
بعونک یا لطیف…وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ !!
ارسال توسط «« ره پویان »»