آنچه در ذیل میخوانید، پاسخ نویسنده وبلاگ "وب نوشتهای یک پسر شیمیایی" است به نظر یکی از بازدیدکنندگان وبلاگ گروهی "میوه ممنوعه" در واکنش به مطلب "آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند".
متن اصلی آن نوشته و نظری که این مطلب در پاسخ به آن به رشته تحریر درآمده است را بدون هیچ دخل و تصرف ملاحظه میفرمایید.
تحلیل و نتیجهگیری بماند با خوانندگانی که با دیده انصاف به وقایع مینگرند.
-------------------
آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند
جنس این پیام،
از جنس سخنان امام خمینی (ره) است.
+ یک پسر شیمیایی ; 4:17 ب.ظ ; جمعه 20 فروردین 1389
-------------------
نظر یکی از بازدیدکنندگان:
رها 9:02 ق.ظ - شنبه، 21 فروردین 1389
خجالت نمی کشین این غلام بچه ی مزدور بی حیا رو با اون مرد بزرگ مقایسه می کنید
ادعای انقلابی بودنتون هم میشه
اون موقع که امام خمینی تبعید بود ویارانش تو زندان ساواک این مردک کجا بود ؟شما کجا بودین ؟
همه چیز رو به باد دادین دست بردار نیستین
تو نه امام رو می شناسی نه جنس سخنش رو
پس حرف زیادی نزن
-------------------
پاسخ نویسنده مطلب به این نظر:
از خدا چه پنهان، بنده هم غلام بچه هستم، پدرم هم غلام بچه بود و همینطور الی آخر همه غلام بچه بودیم.
همانهایی که امام به آنان لقب پا برهنگان میداد.
همانهایی که امام یک تار موی گندیده آنان را به اشراف و اشرافیت و اشرافیون نمیداد و ندادند و پیروان خط مقدس امام عزیز هم نمیدهند.
اصلاً اگر بدتان نیاید، امام انقلاب را از آن همین پابرهنهها و غلام بچه ها دانسته بود!
آن موقع که امام تبعید بودند، شما کجا بودید؟
خانه به خانه و شهر به شهر با امام سفر میکردید؟
ملازم امام بودید؟
اعلامیه و نوار پخش میکردید؟
زندان رفتهاید و شکنجه شدهاید؟
حتی اگر چنین بوده باشید، شأنتان از آقای منتظری که رو در روی امام ایستاد بالاتر نیست؛ نامههای آخر حضرت امام (ره) به ایشان را، دو ماه قبل از فوت حضرتشان بخوانید.
ما غلام بچهها در تاریخ مشهور و معروف به مبارزهایم، که نطفهی من و اجداد من انگار با مبارزه بسته شده است، کما اینکه پدربزرگم به پدرم و پدرم به من وصیت کرده بودند که خار چشم دشمنان اسلام و انقلاب باشم و از طاغوت و اشرافیت مفسد دوری کنم.
باور نمیکنید؟
متن وصیتنامههایشان را دارم؛ میتوانم برایتان بخوانم تا اگر کور سویی از منطق در وجود شما باشد شاید بتوانید درک کنید که جنس حرفهای ما همگی جنس حرف امام است.
اگر کسی چیزی را میخواست به باد دهد، همانهایی بودند که در بحبوحهی جنگ، همان زمانی که فرزندان غلام بچهها کشته میشدند، فرزندان نا مبارکشان را برای تحصیلات عالیه به همان کشورهایی میفرستادند که دستهای پلیدشان به خون همتها، باکریها و زین الدینها آلوده بود.
اگر چیزی را ما به باد داده باشیم همان آبروی اشرافیت بیدرد است که آن را زیر روشنگریهای امام بزرگوار بر باد دادیم و شما همچنان خود را متأسفانه اسیر هواها و جنگهای تبلیغاتی آن دسته کردهاید و هیهات که این خواب، مثل خواب نیم روز سبک است ولی هوش از سر میرباید و چه زود هنگام است که باید در محضر خدا بیدار شوید.
بله؛ راست می گویی، من امام را نمیشناسم، من کجا و شناختن شخصیت آسمانی و روحانی امام کجا، شما که انگار امام را خوب میشناسید برای ما توضیح دهید آن شخصیت همام را.
و اما امروز، جنس صحبتهای همهی ما جنس صحبتهای "امام خمینی" است، از جنس درد است، از جنس احقاق حقوق مظلوم است.
جنس حرف امام ما، جنس حرف ظلم ستیزیست، جنس حرف مظلومیت در عین اقتدار است.
حرفی اگر باشد، حرف بیدار شدن و بیدار کردن وجدان خواب رفته مسلمانان و چه بسا تمام بشریت است.
بشریتی که چند ده سال است دیگر تاب و تحمل مبارزه علیه ضد فرهنگهای تحمیلی غرب را ندارد.
حرف ما حرف همان امامی است که "آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند".
میدانم که نفاق نمیگذارد که به امام و این جملهاش بتازید؛ اما همین کلام وقتی از زبان احمدینژاد خارج میشود، بد و بیراه میگویید تا کینههایی که از امام دارید، در وجودتان حبس و غمباد نشود.
آری اینجا ایران است؛
قلب همهی ما ایران است؛
قلب تمامی آنهایی که در هر حال ذرهای از ایرانشان را به اجنبیهای داخلی و خارجی نمیدهند ایران است.